۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

ای فلک امشب شب عاشور ماست ..

ای فلک امشب شب عاشور ماست

خواب مکن گر به دلت شور ماست

شب نه که آرامش روز الست

ساقی محفل ز می عشق مست

شب نه که معراج گه مصطفی

لیله ی اسرای سپاه وفا

شب نه که در دهر بهین روز عشق

روز ازل را ز ابد سوز عشق

شب نه که آرامش صبح وصال

معرکه ی عشق سپاه جلال

شب نه که آشوب دو عالم در او

جلوه گه آدم و خاتم در او

شب نه که صبح ازل از اهتزاز

مشتری و زهره ی او دلنواز

شب عجبا روز قیامت ز شور

انجم او مظهر الله و نور

چرخ به حیرت که چه غوغاست این

شام و یا محشر کبراست این

مهر ز بی مهری اگر خواب کرد

چرخ، نکو طالع مهتاب کرد

زهره به وجد است و نشاط و سرور

خنده زند خوش به جهان غرور

مشتری امشب طلب دل کند

منطقه ی لعل حمایل کند

چشم عطارد نگران است و باز

تا نگرد بر رخ ماه حجاز

دیده ی مریخ و زحل زهره وار

شد متحیر به رخ آن نگار

جلوه ی آن شاده ملک ابد

رعشه در افکنده به قلب الاسد

عشق فکند از سر اکلیل تاج

شوق گرفت از سر جوزا خراج

رونق صد جبهه و کف الخضیب

 می برد از پرتوی آن دلفریب

حسن رخش جلوه ی پروین برد

بلکه ز مه رونق و تمکین برد

دیده ی شعرا به تماشای او

چشم سها بر رخ زیبای او

این شب عشق است و ندای وثاق

نغمه ی وصل است و نوای فراق

نیست روا کانجم شب گرد و ماه

خواب و بر او دیده ی شاه و سپاه

بر شدی از ناله ز شب تا سحر

نغمه ی عشاق به عیوق بر