ای فلک امشب شب عاشور ماست
خواب مکن گر به دلت شور ماست
شب نه که آرامش روز الست
ساقی محفل ز می عشق مست
شب نه که معراج گه مصطفی
لیله ی اسرای سپاه وفا
شب نه که در دهر بهین روز عشق
روز ازل را ز ابد سوز عشق
شب نه که آرامش صبح وصال
معرکه ی عشق سپاه جلال
شب نه که آشوب دو عالم در او
جلوه گه آدم و خاتم در او
شب نه که صبح ازل از اهتزاز
مشتری و زهره ی او دلنواز
شب عجبا روز قیامت ز شور
انجم او مظهر الله و نور
چرخ به حیرت که چه غوغاست این
شام و یا محشر کبراست این
مهر ز بی مهری اگر خواب کرد
چرخ، نکو طالع مهتاب کرد
زهره به وجد است و نشاط و سرور
خنده زند خوش به جهان غرور
مشتری امشب طلب دل کند
منطقه ی لعل حمایل کند
چشم عطارد نگران است و باز
تا نگرد بر رخ ماه حجاز
دیده ی مریخ و زحل زهره وار
شد متحیر به رخ آن نگار
جلوه ی آن شاده ملک ابد
رعشه در افکنده به قلب الاسد
عشق فکند از سر اکلیل تاج
شوق گرفت از سر جوزا خراج
رونق صد جبهه و کف الخضیب
می برد از پرتوی آن دلفریب
حسن رخش جلوه ی پروین برد
بلکه ز مه رونق و تمکین برد
دیده ی شعرا به تماشای او
چشم سها بر رخ زیبای او
این شب عشق است و ندای وثاق
نغمه ی وصل است و نوای فراق
نیست روا کانجم شب گرد و ماه
خواب و بر او دیده ی شاه و سپاه
بر شدی از ناله ز شب تا سحر
نغمه ی عشاق به عیوق بر